درناس

معنی کلمه درناس در لغت نامه دهخدا

درناس. [ دِ ] ( ع اِ ) شیر که اسد باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه درناس در فرهنگ فارسی

شیر که اسد باشد

جملاتی از کاربرد کلمه درناس

شالا در پورشگرن، نروژ از پدر و مادری آلبانیایی-کوزوویی اهل درناس زاده شد.
نژاد داماکو از درناس به یکسال حبس محکوم شد و همزمان در ارتباط با یک کیس فساد دیگر تخت بازجویی است. سلیم ینوزی از دراگاش مورد اتهام قرار گرفت اما بی‌تقصیر شناخته شد. بایرام مولاکو از ووشتریا و بگازد سینانی از کامنیتسا تحت بازجویی قرار گرفتند ولی متهم شناخته نشدند. سینانی نیز مجدداً برای آنچه شکار غیرقانونی گفته می‌شود تحت بازجویی قرار گرفت. شهردار سابق لاپیان شکری بویا به اتهام افشا نکردن املاک به سرویس ضد فساد به ۴ ماه زندان تعلیقی محکوم شد؛ این در حالی است که شهردار ویتیا نجم‌الدین عارفی به اتهام سوء استفاده اداری به ۱۸ ماه زندان محکوم گردید. جابر ژارکو از کانسانیک به سه سال زندان محکوم شد این محکومیت در ارتباط با یک کیس خصوصی و یک تصاحب غیرقانونی با تهدید یک آتش‌نشان به استعفا از کارش بود؛ اما به او اجازه داده شد که به سوئد فرار کند جایی که هم اینک در آنجا زندگی می‌کند.