پیوسته ابرو

معنی کلمه پیوسته ابرو در لغت نامه دهخدا

پیوسته ابرو. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ اَ ] ( ص مرکب ) دارای ابروی متصل. اقران. مقرون. قرناء. مقرون الحاجبین. پیوسته برو. که دو ابروی بهم متصل دارد.

معنی کلمه پیوسته ابرو در فرهنگ فارسی

( صفت ) دارای ابروی متصل اقرن مقرون الحاجبین .

جملاتی از کاربرد کلمه پیوسته ابرو

دی که بود آن کافر سرکش که ترکش بسته بود تیر مژگان در کمان ابروان پیوسته بود
تفسیر دو ابروی تو کان سورهٔ نون است پیوسته به محراب نگوییم چه گوییم
شاه را پیوسته رو با روی او حاجبی نزدیکتر ابروی او
چشمش همه تیر مژه پیوسته بر ابرو این ترک سیه مست عجب سخت کمانست
چشم ما از بس که ترسیده است از پیوند خلق ابروی پیوسته را از لوح خاطر شسته ایم!
پیوسته خمیده همچو ابروی توام چون خطّ تو فتنه گشته بر روی توام
یا رب! آن ابرو، چه محرابی است کز سودای او؟ در زوایای فلک، پیوسته یارب یارب، است
در سر هوس غمزه جادوی تو دارم پیوسته نظر بر خم ابروی تو دارم
به طاق آن خم ابرو شکستگی مرساد که در پناهش پیوسته بی پناهانند
روز و شب پیوسته ام اندر نماز تا بود محراب من ابروی تو