موه

موه

معنی کلمه موه در لغت نامه دهخدا

موه.[ م َوْه ْ ] ( ع مص ) آمیختن. || آب خورانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کسی را آب دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آب برآمدن از چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مؤوه. مَیْه. ( منتهی الارب ). پدید آمدن آب چاه. ( تاج المصادر بیهقی ). بسیارآب گردیدن چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آب چاه بسیار شدن. ( المصادر زوزنی ). || آب درآمدن در کشتی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). مؤوه. || پدید آمدن. ( دهار ).
موه. [ م َ وَ / وِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد، واقع در 33هزارگزی شمال حسینیه با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

معنی کلمه موه در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد .

معنی کلمه موه در دانشنامه عمومی

موه (اندیمشک). مَوه یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان قیلاب واقع شده است. موه ۳۰ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه موه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶۳(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه موه

گسترش تهاجمی مرزهای بالهائه، باعث ایجاد جنگ با تانگ، شیلا، وحشی‌های خیتان، قبایل شی، خان نشین‌های گوک ترک و چند قبیله موهه شد. هنگامی که تانگ در ۷۲۷م. به هایشو موهه در شمال کشور بالهایی هجوم برد، وی از ترس از حمله پینر به هایزوی موه حمله کرد.