معنی کلمه ابونصر در لغت نامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) تابعی است. او از ابن عباس و از او خلیفةبن حصین روایت کند.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) صاحب یا خواهرزادة اصمعی و نام او احمدبن حاتم است.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) ( سرهنگ... ) از امرای زمان مسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 464 و 466 شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) شاعری است باستانی و این یک بیت از او در لغت نامه اسدی برای کلمه پنجره شاهد آمده است :
سوی باغ گل باید اکنون شدن
چه بینیم از بام و از پنجره.
ابونصر.[ اَ ن َ ] ( اِخ ) نوازنده ای به دربار محمود غزنوی :
بونصر تو در پرده عشاق رهی زن
بوعمرو تو اندر صفت گل غزفی گوی.فرخی.و رجوع به ابونصر پلنگ شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) از علمای دربار علی بن مأمون خوارزمشاه که محمود غزنوی آنان را بغزنین خواست. رجوع به حبط 1 ص 356 و رجوع به ابونصر عراق شود.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) جامی در نفحات الانس آرد که شیخ الاسلام گفت او سفرهای نیکو کرده بود و مشایخ بسیار دیده. شیخ ابوعمر و اسکاف را دیده بود و خدمت کرده بارودن ( ؟ ) و ابوعمر و سنجیده را دیده بود. شیخ ابونصر ابوعبداﷲ مانک را نیز دیده بود به ارّغان فارس ، شاگرد شبلی بود. حکایت کرده مر از ایشان.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) صحابی است و در غزوه خیبر ذکر او آمده است.
ابونصر.[ اَ ن َ ] ( اِخ ) ( قصر... ) موضعی است به یک فرسنگی جنوب شیراز. بر فراز تلی و بدانجا آثاری از پادشاهان قدیم و نقوشی باقی است.
ابونصر.[ اَ ن َ ] ( اِخ ) آوی. نام یکی از نقله و مترجمین.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن محمد مقدسی.
ابونصر. [ اَ ن َ ] ( اِخ ) ابن ابی جعفر محمدبن ابی اسحاق احمد کرمانی هروی. مؤلف حبیب السیر ( چ طهران ج 1 ص 310 )آرد: در سنه خمسمائه ( 500 هَ. ق. ). ابونصربن ابی جعفربن ابی اسحاق الهروی از منازل دنیوی بمنزهات اخروی انتقال نمود و او از علم ظاهری و باطنی محظوظ و بهره ور بود و در نفحات مسطور است که ابونصر بخدمت سید پیر رسید و بحرم مکه و مدینه و بیت المقدس رفته مدتی به عبادت و ریاضت گذرانید و چون از آن سفر بهرات مراجعت کرد در صد و بیست و چهار سالگی روی بعالم آخرت آورد و مرقد منورش در خانچه باد نزدیک بقبر امیر عبدالواحدبن مسلم است - انتهی. نویسندگان نامه دانشوران نوشته اند که در پانصد هجریه قدم بطریق عرفان نهاد اصلش از کرمان و از آنجا بهرات نقل کرد و در آن ملک مرجعیتی بی نهایت پیدا کرد. در بدایت حال در زمره فقهاء معدود بود. رجوع به نامه دانشوران ج 4 ص 81 شود.