خنجر زدن

معنی کلمه خنجر زدن در لغت نامه دهخدا

خنجر زدن. [ خ َ ج َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) با خنجر زخم زدن. خنجربه چیزی فروکردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دست و ساعد می کشد درویش را
تا نپنداری که خنجر میزند.سعدی.

معنی کلمه خنجر زدن در فرهنگ فارسی

با خنجر زخم زدن خنجر به چیزی فرو کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه خنجر زدن

از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به گاه‌شمار، از پشت خنجر زدن برای تازه‌کارها، کلاهبردار و باورکن: ربوده شدن لیزا مک‌وی اشاره کرد.
از فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی که وی در آن‌ها نقش داشته است می‌توان به نفرین عقرب یشمی، خصوصی و شخصی، تاثیرات شخصی، آجیل مخلوط، از پشت خنجر زدن برای تازه‌کارها و فرانکی و آلیس اشاره نمود.
ایکه دلگیر از حیاتی یاد از پروانه گیر از ملال زندگانی سینه بر خنجر زدن
ترک چشمش دارد آیا از کدام استاد یاد دست از تمکین به جنبانیدن خنجر زدن
از کارهای معروف او می‌توان به بازی در معما، آلاسکا و از پشت خنجر زدن برای تازه‌کارها اشاره کرد.