تموزی

معنی کلمه تموزی در لغت نامه دهخدا

تموزی. [ ت َ] ( ص نسبی ) تابستانی منسوب به تابستان :
از بس که ربیعی و تموزی
دادی به ددان برات روزی.نظامی.رجوع به تموز شود.

معنی کلمه تموزی در فرهنگ فارسی

تابستانی منسوب به تابستان

جملاتی از کاربرد کلمه تموزی

و یا اندر تموزی مه ببارد جراد منتشر بر بام و برزن
دانی که دغل از چو تو یاری به چه ماند در عین تموزی بجهد برق زمستان
مفر من در تست آنچنانک مردم را در آفتاب تموزی بود مفر سایه
رهاند ترا اعتدال بهارش ز توز تموزی و خز خزانی
گردون ز حرارت تموزی در سایه خزان به پشت کوزی
ای عشوه تو گرمتر از باد تموزی وی چهره تو خوبتر از روی گلستان