تیر شهاب

معنی کلمه تیر شهاب در لغت نامه دهخدا

تیر شهاب. [ رِ ش ِ / ش َ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخش هایی که به شب در آسمان از سویی به سویی شوند همچو تیر پران :
دوش چو سلطان چرخ تافت به مغرب عنان
گشت ز تیر شهاب روی هوا پرسنان.خاقانی.بود چو در درع ابر لمعه شمشیر برق
بر زره کهکشان آتش تیر شهاب.سیف اسفرنگ.رجوع به شهاب شود.

معنی کلمه تیر شهاب در فرهنگ فارسی

درخش هایی که به شب در آسمان از سویی به سویی شوند همچو تیر پران

معنی کلمه تیر شهاب در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:شهاب

جملاتی از کاربرد کلمه تیر شهاب

خاک اولدوم اول کمان ابرو اوخین صید ایتمگه بیلمدیم کوک یاییدن دوشمزیره تیر شهاب
می‌شود سیماب وش پنهان ز بیم ار می‌جهد از کمان چرخ بی‌فرمان او تیر شهاب
عاجزست از رمح تو بر آسمان تیر شهاب قاصرست از مرکب تو بر زمین باد صبا
سفیده نهان کرده رخ در نقاب ز هر سو نهان کرده تیر شهاب
در شب هجرت مپرس از اضطراب دل مپرس شوختر باشد رگ خواب من از تیر شهاب
عشق در سنگ ریشه که چون تیر شهاب شد ز سوز دل فرهاد منوررگ سنگ
ولی دریغ مهی را که من شکار ویم به سان تیر شهاب از برم فرار کند
خاک گردید آتشین نوعی که رگهای زمین می کند در چشم انجم جلوه تیر شهاب
آگاه نبوده بود آن دیو رجیم کز تیر شهاب وش کنی موبدو نیم
افکنده سپهر نگردد دگر بلند تیر شهاب را به کمان بازگشت نیست