جملاتی از کاربرد کلمه تیر شهاب
خاک اولدوم اول کمان ابرو اوخین صید ایتمگه بیلمدیم کوک یاییدن دوشمزیره تیر شهاب
میشود سیماب وش پنهان ز بیم ار میجهد از کمان چرخ بیفرمان او تیر شهاب
عاجزست از رمح تو بر آسمان تیر شهاب قاصرست از مرکب تو بر زمین باد صبا
سفیده نهان کرده رخ در نقاب ز هر سو نهان کرده تیر شهاب
در شب هجرت مپرس از اضطراب دل مپرس شوختر باشد رگ خواب من از تیر شهاب
عشق در سنگ ریشه که چون تیر شهاب شد ز سوز دل فرهاد منوررگ سنگ
ولی دریغ مهی را که من شکار ویم به سان تیر شهاب از برم فرار کند
خاک گردید آتشین نوعی که رگهای زمین می کند در چشم انجم جلوه تیر شهاب
آگاه نبوده بود آن دیو رجیم کز تیر شهاب وش کنی موبدو نیم
افکنده سپهر نگردد دگر بلند تیر شهاب را به کمان بازگشت نیست