جانی بیگ

معنی کلمه جانی بیگ در لغت نامه دهخدا

جانی بیگ. [ ب َ ] ( اِخ ) محمود. دهمین خان از خانان باتوکه بر دشت قبچاق غربی حکومت میکردند و آنان را خانان سیراردو نیز گویند. وی آخرین خاندان جوجی و بسال 759 هَ.ق. / 1357 م. درگذشت. ( از ترجمه طبقات اسلام لین پول ص 200 ). خوندمیر گوید: او پسر اوزبک خان یکی از پادشاهان دشت قبچاق و از اولاد جوجی خان بن چنگیزخان است. وی پادشاهی عدالت شعار مرحمت آثار دیندار شریعت دثار بود. ( از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 75 ). وی یکی ازامراء و خوانین مغولی است که از طوائف اردوی طلا، الوس باتوخان است. سعدالدین تفتازانی کتاب «المختصر» را که برشته تحریر درآورد باین امیر هدیه کرد. ( از سعدی تا جامی ص 374 ). وی از 1340 تا 1357 م. در قبچاق غربی سلطنت میکرده است. ( از سعدی تا جامی ص 374 ). و رجوع به حبیب السیر ج 3 ص 76، 233، 236، 237، 292، 544و رجوع بتاریخ گزیده ص 677 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی از حافظ ابرو ص 140، 185، 186، 187، 188، 191 شود.

معنی کلمه جانی بیگ در فرهنگ فارسی

دهمین خان از خاتان باتو

معنی کلمه جانی بیگ در دانشنامه آزاد فارسی

جانی بَیگ ( ـ۷۵۸ق)
هشتمین فرمانروای ازبک دشت قِبْچاق. جانی بیگ فرزند اُزبک و نوۀ جوجی خان بود که از وی به عنوان پادشاهی عادل و متدیّن، یاد کرده اند که در اجرای شعائر اسلامی سعی بسیار می کرد. جانی برای ازبین بردن ظلمی که ملک اشرف چوپانی بر مسلمانان روا داشته بود، به آذربایجان حمله کرد و پس از تصرف تبریز ملک اشرف را به قتل رساند. او با مردم آذربایجان به مدارا رفتار کرد و پسرش را به جانشینی خود در آذربایجان گماشت و پس از بازگشت به دشت قِبْچاق درگذشت.

جملاتی از کاربرد کلمه جانی بیگ

جانی بیگ چند پسر داشت که تنها یکی از آنها بردی بیگ بعد از او سلطنت کرد اما به حذف برادرانش پرداخت. به نظر می‌رسد که دو یا سه خان دیگر نیز ادعا کرده‌اند که پسران جانی بیگ هستند.