معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 303
- قلعه سلیم
- قلعه سنگر
- قلعه سوخته
- خشندی
- خشنه
- خشنواز
- خشنود شدن
- خشوه
- خشک اسطلخ
- خشک بر
- خشک بودن
- اعتصام کردن
- اعتقاد افزودن
- اعتقاد نمودن
- اعتقاد پیدا کردن
- اعتماد افتادن
- خاوندی
- خاوی
- خاچیک
- خاک اقدام
- خاک انگیخته
- خاک بدر
- خاک بهر
- خاک بودن
- اسلامبول
- اسلامیان
- اسلامیه
- اسلان
- اسلاونی
- اسلت
- اسلحه سازی
- اسلحه دار
- الندشت
- النقد
- اله رودبار
- اله قلی
- الواه
- الوبالو
- علینقی شیرازی
- علینقی مازندران
- اصحاب ابوعلی ج
- علیه ما علیه
- عم صباحا
- عما وا
- اصحاب اطراف
- عماد الدین ارتقی
- عماد دین ا
- عماد شیرازی
- عماد لاری
- المقتدر با
- خدمت حضور
- خدمت خواستن
- خدمت دوست
- خدمت نمای
- خدمت نمودن
- خدوع
- خدنگان
- خدنگ انداز
- تسبیح سلیمان
- خدمتگار
- شوخ گیر
- شوخی نمودن
- شور با فروش
- شور دست
- شور دولت
- شور رفتن
- شور قره کند
- شور ماهی
- شور و شیون
- شور و مور
- دیر گرفتن
- دیرک دپ
- جذاء
- جذب غذا
- جذب قلب
- جذب قلوب
- بسخن رسید
- بسر تازیانه بخش
- بسر تیر رسانیدن
- بسر خامه سخن گ
- بسر دست امدن
- بسر رفتن
- بسر رشته رفتن
- حرقی
- حرم الرسول
- حرمت بردن
- حروف مد
- جذبات
- حرکات قوافی
- حرکت قسری
- جذری
- جذعه
- نگار کار
- نگار نگار
- ترککی
- تریق
- تریپولیس
- بری کردن
- بریتانیای کبیر
- تریکوپیس
- تریکی
- تزخراب
- تصیف
- تضاف
- تضافر
- تضمر
- تضمنی
- اعاده کردن
- تطارد
- المالیغ
- تضیع
- ام الجیش
- ام صبار
- شیمت
- شیمل
- دوران خدای
- دوران دره بالا
- شینه
- دوران دره پایین
- دوران کردن
- بازشکافتن
- بازغه
- بازنمودنی
- بازهر
- بازون
- بازپس فرستادن
- بازکاشت
- بازپس نشستن
- شن شیلا
- شیف
- شیفته حال
- شیفته دل
- خرستان
- خرسند شدن
- خرسند کردن
- خرسه
- خرسی
- خرشان
- خرطال
- خرطوم دار
- ابوجعفر طحاوی
- ابوحبره
- شناس کردن
- ابوحمید ساعدی
- ابوحکیم
- ابوخلاف
- ابودعامه
- اتش پارسی
- کر غول
- اتش پاره
- کر مازو
- اتش پرستی
- اتش کاری
- اتش کاو
- اتش کردن
- اتش کشیدن
- کر نشستن
- کر کشیدن
- کر گزن
- پیانو زدن
- پیانو زنی
- کرا کش
- پیانو ساز
- پیانو سازی
- دو پایی
- دو پر
- دو پره
- دو پروانه
- اوجان
- دو پستان
- اودسا
- دو پنجه
- اودیپ
- دو پیکان
- دو پیکری
- اورام
- اوران
- اورانژ
- اورانیا
- دو چند
- زبانه کردن
- زبانه گیر
- دو چوبه
- زبانی اصفهانی
- زبانی فش
- زبر امدن
- زبر اب
- طالم
- طالون
- طالیس
- طاهر تنکابنی
- طاهر سر
- طاهرلو
- طاهریه
- قطار کشیدن
- عائل
- قطار گز
- عاجز ماندن
- عاجزنواز
- عادت گرفتن