حرکت قسری
معنی کلمه حرکت قسری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه حرکت قسری در دانشنامه اسلامی
فلاسفه معتقدند که حتی در حرکات قسری نیز فاعل قریب، خود طبیعت جسم است. این مساله در زمان ارسطو نیز مطرح بوده است. بحثی که در اینجا مطرح است این است که وقتی سنگی به طرف بالا پرتاب می شود، چگونه می شود که سنگ به طرف بالا می رود و آیا محرک آن همراهش نیست و با این حال به سمت بالا می رود. یکی از نظریات قدیم در توجیه حرکت سنگ به طرف بالا نظریه دفع است که می گوید در این حرکت هوا به طرف پایین حرکت می کند و امواجی در هوا پیدا می شود که این سنگ را به سمت بالا می راند همانطور که می توان به کمک امواج آب، چوبی را بر روی آب حرکت داد. نظر دیگر می گوید که ضربه شخصی که سنگ را پرتاب کرده است، هم سنگ را دفع می کند و هم هوا را. ولی چون هوا از نظر جسمی لطیف تر است، زودتر دفع می شود و به همین علت سنگ به طرف بالا می رود. نظر سوم می گوید که شخص با این کارش حرکتی را ایجاد می کند و این حرکت در مسیر حرکتش، حرکت دیگری را تولید می کند و این سیر ادامه پیدا می کند.
← دیدگاه ابن سینا
۱. ↑ فرهنگ فلسفی، صلبیا، جمیل، ص۳۰۶، ترجمه منوچهر صالحی، تهران، نشر حکمت، ۱۳۸۱ش، چ دوم.۲. ↑ فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، سید جعفر، ج۲، ص۲۶۰، تهران، نشر شرکت مولفان و مترجمان، ۱۳۶۲ش، چ اول.۳. ↑ مباحث مشرقیه، فخر رازی، محمد بن عمر، ج۱، ص۶۳۳، تهران، مکتبه اسدی، ۱۹۶۶م.۴. ↑ شرح اشارات و تنبیهات، طوسی، نصیر الدین، ج۲، ص۲۰۸، بی جا، نشر کتاب، ۱۳۷۸ق، چ دوم.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حرکت قسری».
...
جملاتی از کاربرد کلمه حرکت قسری
در قرن ششم میلادی، جان فیلوپونوس تا اندازهای نظریهٔ ارسطو را پذیرفت که «ادامه حرکت به ادامه کنش یک نیرو بستگی دارد»، اما آن را اصلاح کرد تا شامل این ایده باشد که «جسمِ پرتابشده، نیروی محرکه یا تمایل به حرکت اجباری را از عاملِ سازنده به دست میآورد و این نیرو، ادامهٔ همچین حرکتی را تضمین میکند.» با این حال، او استدلال کرد که این فضیلت تأثیرگذار، گُذَرا است: این یک تمایلِ خودمصرفانه است، و بنابراین حرکت قسری ساختهشده به پایان میرسد و دوباره به حرکت طبیعی بازمیگردد.
ارسطو دو نوع حرکت را توصیف میکند: «حرکت قسری یا غیر طبیعی» و «حرکت طبیعی». حرکت سنگ پرتابشده و حرکت یک چیزِ در حال سقوط، «حرکت طبیعی» بهشمار میآیند. در حرکت قسری، به محض اینکه علتِ حرکت برطرف شود، حرکت نیز تمام میشود. ارسطو، استمرارِ سکون را میل طبیعی یک جسمِ ساکن میدانست. ارسطو به نقش اصطکاک در ایستادن یک جسمِ پویا نمیپرداخت.