خدمتگار

معنی کلمه خدمتگار در لغت نامه دهخدا

خدمتگار. [ خ ِ م َ ] ( اِ مرکب ) رجوع به خدمتکار شود.

معنی کلمه خدمتگار در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه در خان. کسی کار و خدمت کند نوکر چاکر .

جملاتی از کاربرد کلمه خدمتگار

ز نسلِ پاکِ فرّخ‌زاد و او را چو فرّخ‌زاد خدمت خدمتگار بی‌مر
«و امیر محمود هرچند مشرفی‌ داشت که با این امیر فرزندش بودی پیوسته، تا بیرون بودی با ندیمان، و انفاسش‌ می‌شمردی و انها میکردی. مقرّر بود که آن مشرف در خلوت جایها نرسیدی. پس پوشیده بر وی مشرفان داشت از مردم، چون غلام و فراش و پیرزنان و مطربان و جز ایشان، که بر آنچه واقف گشتندی، بازنمودندی تا از احوال این فرزند هیچ چیز بر وی پوشیده نماندی. و پیوسته او را بنامه‌ها مالیدی‌ و پندها میدادی که ولی عهدش بود و دانست که تخت ملک او را خواهد بود. و چنانکه پدر وی بر وی جاسوسان داشت پوشیده، وی نیز بر پدر داشت هم ازین طبقه که هر چه رفتی، بازنمودندی. و یکی از ایشان نوشتگین خاصه خادم‌ بود که هیچ خدمتگار بامیر محمود از وی نزدیکتر نبود، و حرّه ختلی، عمّتش خود سوخته او بود .
هم یاد کنند گه گه آخر خدمتگاران اولین را
جز پریشانی زلف او نصیب من نشد عمرها چون شانه خدمتگار آن گیسو شدم
اگر در خدمتت عمری کمر بستم همینم بس که گاهی بر زبان آری که خدمتگار دیرینم
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
آندره در شهر کوچکی به نام گراننا در سوئد به دنیا آمد. او با مادرش، به‌خصوص پس از مرگ پدرش در سال ۱۸۷۰، رابطه بسیار نزدیکی داشت. آندره پس از تحصیل در مؤسسه سلطنتی فناوری در استکهلم، سال ۱۸۷۴ در رشته مهندسی مکانیک فارغ‌التحصیل شد. وی در سال ۱۸۷۶ به نمایشگاه سده در فیلادلفیا رفت و در آنجا به عنوان خدمتگار در غرفه سوئدی مشغول به کار شد. آندره در طول سفر خود به ایالات متحده کتابی در مورد بادهای تجارتی خواند و با هوانورد آمریکایی، جان وایز، ملاقات کرد. این آشنایی‌ها زمینه علاقه همیشگی او به سفر با بالون را فراهم کرد. آندره به سوئدی بازگشت و یک مغازه ماشین فروشی افتتاح نمود و الی سال ۱۸۸۰ در آنجا کار کرد. وی در این حرفه موفق نبود و به زودی پشت شغل دیگری رفت.
به هستی به که خدمتگار باشی که خود در نیستی ناچار باشی
تا صبح دمد آمده با خدمتگاران تا شام شود در شده با روزه گشایان
نصرت و فتح و ظفر بخت و سعادت یار تو روز و شب اقبال و دولت هست خدمتگار تو
به خدمتگاری سرو بلندت میان صد جا گره بسته نی قند