شور دست

معنی کلمه شور دست در لغت نامه دهخدا

شوردست. [ دَ ] ( ص مرکب ) نامیمون و مشؤوم و نامبارک و نحس. ( از ولف ) :
نگفتم که با رستم شوردست
نشاید بر این بوم ایمن نشست.فردوسی.

معنی کلمه شور دست در فرهنگ فارسی

نا میمون و مشووم و نا مبارک و نحس

جملاتی از کاربرد کلمه شور دست

رونق بستان بود شور صفیرت حزین بلبل دستان شود، چون تو یکی از هزار
نیندیشند ز آه و ناله عاشق هوسناکان که شور بلبلان کوته نسازد دست گلچین را
جان فدای شکر شیرین شور انگیز او کز فراقش دست بر سر چون مگس باشد مرا
دست و دامان تهی رفتم برون صائب ز باغ بس که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی