خاک بودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن. ( آنندراج ). افتادگی کردن و متواضع بودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) : ز مادر هم از تخم ضحاک بود سرسر کشان پیش او خاک بود.فردوسی.
معنی کلمه خاک بودن در فرهنگ فارسی
خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن افتادگی کردن و متواضع بودن .
جملاتی از کاربرد کلمه خاک بودن
از فراموشان زیر خاک بودن مشکل است وقت آن کس خوش که چون میرد، کسی یادش کند
دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است