207 اثر سجده طولانى (214)امير مومنان فرمودند: من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مىآمد، از ترس و عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمان شان جارى مىگشت ، به طورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روزوزيدن تند باد مى لرزد. (215)
پس چون موسى مدت را بسر رسانيد، همسر خود را برداشت و به راه افتاد، در راه از سمتطور آتشى از دور ديد به خانواده اش گفت : من از دور آتشى احساس مى كنم شما در اينجاباشيد تا شايد از كنار آن آتش خبرى كسب نموده و يا از خود آتش پاره اى بياورم تاشايد خود را گرم كنيد (29).
زین عزا برخاست دود از آتشین رخسارهها رخ به خاکستر نهان کردند آتش پارهها
فرو رفتن به آتشدان نگونسار به پلک دیده آتش پاره چیدن
گر جهد بیرون ز سنگ خاره آتش پاره ها لاله را از سنگ خاره جسته آتش پاره نیست
سوخت صد جان شعله عشق تو چون جان جلال زان که بتوان سوخت صد خرمن به آتش پارهای
به داغ تازه می دادم تسلی داغ دیرین را به جای برگ گل در جیب آتش پاره می کردم
على عليه السلام فرمود: اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هرگاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى آمد،از ترس عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمانشان جارى مى گشت ، بهطورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روز وزيدن تندبادمى لرزد.(64)
((صَواعِق )): جمع صاعقه ، يعنى آتش پاره آسمانى . ((خَطْفَ)): به معناى ربودن است ؛((يَخْطَفُ))، يعنى مى ربايد.
(214)امير مومنان فرمودند: من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مىآمد، از ترس و عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمان شان جارى مىگشت ، به طورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روزوزيدن تند باد مى لرزد. (215)