اتش پاره

معنی کلمه اتش پاره در لغت نامه دهخدا

( آتش پاره ) آتش پاره. [ ت َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) اخگر. سکار. بجال. جمره. جذوه. قبس. || کرم شب تاب. || ( ص مرکب ) مجازاً، سخت جافی و ستمکار :
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره ای
باددستی خاکیی بی آبی آتش پاره ای.سنائی. || داهی.
- مثل آتش پاره ؛ کودکی سخت بی آرام و شریر و شوخ.
|| چابک و چربدست.

معنی کلمه اتش پاره در فرهنگ معین

( آتش پاره ) ( ~. رِ ) (اِمر. ) ۱ - پارة آتش ، اخگر. ۲ - کنایه از: کودک شریر.

معنی کلمه اتش پاره در فرهنگ عمید

( آتش پاره ) ۱. پارۀ آتش، اخگر.
۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ، چابک.
۳. (صفت ) [عامیانه، مجاز] موذی.
۴. کودک شریر.

معنی کلمه اتش پاره در فرهنگ فارسی

( آتش پاره ) اخگر کرم شب تاب
( آتشپاره ) ( اسم ) ۱- پار. آتش اخگر. ۲ - کرم شب تاب . ۳ - ( صفت ) زرنگ چابک داهی . ۴ - موذی شریر .
پاره آتش، اخگر، کنایه اززرنگ، چابک، موذی، کودک شریر

معنی کلمه اتش پاره در فرهنگ اسم ها

اسم: آتشپاره (دختر) (فارسی)
معنی: اخگر، شرار آتش، چابک

جملاتی از کاربرد کلمه اتش پاره

روی او در زیر زلف تابدار بود آتش پاره‌ای بس آبدار
207 اثر سجده طولانى (214)امير مومنان فرمودند: من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مىآمد، از ترس و عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمان شان جارى مىگشت ، به طورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روزوزيدن تند باد مى لرزد. (215)
پس چون موسى مدت را بسر رسانيد، همسر خود را برداشت و به راه افتاد، در راه از سمتطور آتشى از دور ديد به خانواده اش ‍ گفت : من از دور آتشى احساس مى كنم شما در اينجاباشيد تا شايد از كنار آن آتش خبرى كسب نموده و يا از خود آتش پاره اى بياورم تاشايد خود را گرم كنيد (29).
زین عزا برخاست دود از آتشین رخساره‌ها رخ به خاکستر نهان کردند آتش پاره‌ها
فرو رفتن به آتشدان نگونسار به پلک دیده آتش پاره چیدن
گر جهد بیرون ز سنگ خاره آتش پاره ها لاله را از سنگ خاره جسته آتش پاره نیست
سوخت صد جان شعله عشق تو چون جان جلال زان که بتوان سوخت صد خرمن به آتش پاره‌ای
به داغ تازه می دادم تسلی داغ دیرین را به جای برگ گل در جیب آتش پاره می کردم
على عليه السلام فرمود: اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هرگاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى آمد،از ترس عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمانشان جارى مى گشت ، بهطورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روز وزيدن تندبادمى لرزد.(64)
((صَواعِق )): جمع صاعقه ، يعنى آتش پاره آسمانى . ((خَطْفَ)): به معناى ربودن است ؛((يَخْطَفُ))، يعنى مى ربايد.
(214)امير مومنان فرمودند: من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مىآمد، از ترس و عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمان شان جارى مىگشت ، به طورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روزوزيدن تند باد مى لرزد. (215)