عاجز ماندن. [ ج ِ دَ ] ( مص مرکب ) ناتوان شدن. درماندن : قامتی داری که سحری میکند کاندران عاجز بماند سامری.سعدی.جهان آن تو و تو مانده عاجز ز تو محروم تر کس دیده هرگز.شبستری.
معنی کلمه عاجز ماندن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ناتوان ماندن درمانده شدن .
جملاتی از کاربرد کلمه عاجز ماندن
پس از قبولی از دانشگاه دوک در سال ۲۰۱۳ به علت عاجز ماندن از پرداخت شهریه ۶۰۰۰۰ دلاری به بازی در فیلم های پورن تن در داد.