بسر رفتن. [ ب ِ س َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) بسر افتادن. ( آنندراج ). || لبریز شدن دیگ جوشان. بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا. به غلیان آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دل نزار و تن بردبار خواهد عشق که از نسیم بجوش آید و بسر نرود.نظری ( از آنندراج ).ظرفی بهم رسان که مبادا بسر روی منصور را کمند بلا در گلو کنند.نظری ( از آنندراج ).رجوع به سر رفتن شود. || انجام شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). - بسر رفتن کار ؛ انجام شدن کار. ( فرهنگ فارسی معین ).
معنی کلمه بسر رفتن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- انجام شدن. ۲- بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا بغلیان آمدن یا بسر رفتن کار . انجام شدن کار.
جملاتی از کاربرد کلمه بسر رفتن
جسم و غذاى مطلوب جسم تو بايد به عنوان معد روح محبوب باشند و گرنه اگر براىروح نباشد چه حاصل كه شخصى يك عمر براى جسم و براى بدست آوردن غذاى جسمانىبه اين همه زحمت و تلاش بيهوده بسر ببرد و شبانه روز را به كار و كوشش براىاداره كردن جسم بگذارند در حالى كه در آخر جسم فرسوده مى گردد وحاصل يك عمر تلاش وى در حال ذوبان و از بين رفتن است .
329- ابراهيم بن هلالصابى مى گويد: من در حضور فخرالملك وزير بسر مى بردم كه حاجب خبر آورد شريفمرتضى مى خواهد به مجلس درآيد. فخرالملك به منظور احترام از جاى برخاست و شريفمرتضى را در صدر مجلس - يعنى همانجائى كه خود مى نشست - جاى داد. سپس به گفتگوپرداختند و سرانجام شريف مرتضى عازم رفتن شد، و وزير از جاى برخاست و با همخداحافظى كردند.
ى امام عليه السلام سخن او را شنيد فرمود: اى پيرمرد! اگر به آنچه خداوند تعالىبراى من و مومنين در بهشت آماده كرده است بنگرى كه هيچ چشمى آن را نديده و هيچ گوشىآن را نشنيده است خواهى فهميد كه من قبل از ورودم به آنجا در اين دنيا در زندانى تنگبسر مى برم و اگر به آنچه خداوند از آتش و بدبختى و عذاب آخرت براى تو و هركافر ديگر آماده كرده است بنگرى خواهى فهميد كه توقبل از رفتن به عالم آخرت در اين دنيا در بهشتى وسيع و نعمتىكامل بسر مى برى . (47)
مى گويد روز چهارم دستور داد به فلانى كه يكى از دفترداران وزرايش بود به اينكهمحمد بن على را به منزلش دعوت كند و او وى را دعوت كرد ولى او دعوت وى را نپذيرفتو گفت شما كه مى دانيد من در مجالس شما شركت نمى كنم كاتب گفت من تو را دعوت مىكنم كه در منزلم طعامى ميل كنى ، و با قدم مباركتمنزل مرا تبرك سازى و در آخر گفت دعوت از ناحيه فلان بن فلان است ، كه از وزراىخليفه است ناگزير محمد بن على به خانه آن وزير رفت ، همين كه طعامى خورد دردمسموميت را احساس نموده و دستور داد كه مركبش را بياورند، صاحب خانه در خواست كردبيشتر بماند، او گفت بيرون رفتن من براى تو بهتر است محمد بن على آن روز و آن شبرا با آن وضع بسر برد تا از دنيا رخت به ديگر سراى برد.
و گفت: شبی پیغامبر را علیه السلام بخواب دیدم که بیامدی و مرا بسر پای بیدار کردی و من در وی نگاه کرد میفرمود که هر که راهی بشناسد و رفتن آن را پیش گیرد پس از سلوک بازایستد حق تعالی او را عذابی کند که هیچکس را از عالمیان چنان عذاب نکند.