بازپس فرستادن

معنی کلمه بازپس فرستادن در لغت نامه دهخدا

بازپس فرستادن. [ پ َ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) رد کردن. بازگرداندن. مسترد کردن. مسترد داشتن : منصور عهد شام و بصره بدو [ به ابومسلم ] فرستاد، گفت مرا بکار نیست و بازپس فرستاد. ( مجمل التواریخ و القصص ). همه را خلعت دادی و بازپس فرستادی. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 105 ). || نظر یا روی بازپس کردن. بعقب نگریستن :
درین روش که تویی پیش هر که بازآیی
گرش به تیغ زنی روی بازپس نکند.سعدی ( طیبات ).و نظر بازپس مکن ، پس چون آن کنیزک از دیه بیرون آمد بازپس نگریست در حال باسنگ شد. ( تاریخ قم ص 64 ). اردشیر روی از اصفهان بازپس کرد. ( تاریخ قم ص 70 ).

معنی کلمه بازپس فرستادن در فرهنگ فارسی

رد کردن بر گرداندن

جملاتی از کاربرد کلمه بازپس فرستادن

در سال ۳۸ پیش از میلاد پاکور یکم، پسر شاهنشاه ارد دوم (حک. ۵۵ – ۳۷ پ. م)، در نبرد کوه گنداروس پس از شکست از نیروهای رومی، کشته شد. شاهنشاه که عمیقاً از مرگ پسر مورد علاقه خود اندوهگین بود، از حکومت کناره‌گیری کرد و تاج‌وتخت را به پسر دیگر خود، فرهاد چهارم، سپرد. در حدود سال ۳۴ پیش از میلاد شخصی به نام تیرداد، فرهاد را سرنگون کرد و خود به جای او بر تخت نشست اما فرهاد به سرعت موفق شد با کمک عشایر سکایی حکومت را بازپس گیرد. تیرداد در پی آن از کشور گریخت و با یکی از پسران فرهاد به روم پناه برد. فرهاد در سال ۲۰ پیش از میلاد در پی مذاکراتی ترتیب آزادی پسر ربوده‌شدهٔ خود را داد. رومی‌ها نیز در برابر بازپس فرستادن او، اسیران بازمانده از نبرد حران و چندین درفش لژیونری را دریافت کردند. برده‌ای ایتالیایی نیز به نام موزا همراه با آن شاهزاده به ایران فرستاده شد.