خرسند کردن

معنی کلمه خرسند کردن در لغت نامه دهخدا

خرسند کردن. [ خ ُ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اِقناع. ( یادداشت بخط مؤلف ). اِحساب. ( تاج المصادر بیهقی ). || شاد کردن :
دل و جان بدین رفته خرسند کن
همه گوش سوی خردمند کن.فردوسی.دل خویش از این گفته خرسند کرد
نه آهنگ رای خردمند کرد.فردوسی.دلش را در صبوری بند کردند
بیاد خسروش خرسند کردند.نظامی.دل خویش و بیگانه خرسند کرد. سعدی ( بوستان ).بلطف خویش خدایا روان او خوش دار
بدان حیات بکن زین حیات خرسندش.سعدی ( دیوان چ مصفا ص 752 ).

معنی کلمه خرسند کردن در فرهنگ فارسی

اقناع یا شاد کردن

جملاتی از کاربرد کلمه خرسند کردن

از لحاظ بورژوازی سدهٔ هجدهم عرف به تنهایی برای مهار زدن قدرت سیاسی کفایت نمی‌کرد. به ویژه عرفی که در حال و هوای دورهٔ فئودالیته و آریستُکراسی (نجیب‌سالاری) صورت‌بندی شده بود. چنین عرفی طبعاً قادر به خرسند کردن گرایش‌های نوین، آزادی‌خواهی و قانون‌طلبی هم نبود. بدین ترتیب جنبش دستورگرایی در جهت تهیه و تدوین قوانین اساسی نوشته و شکلی روزبه‌روز رواج بیشتری گرفت و به جز اندک کشورهایی که به سنت‌ها و عرف‌های خود پایبند ماندند، جنبش یادشده جنبهٔ تقریباً جهانی به خود گرفت.