کمان پشت.[ ک َ پ ُ ] ( ص مرکب ) کوزپشت. ( آنندراج ). آنکه پشت وی خمیده باشد. ( ناظم الاطباء ). گوژپشت. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه پشت او چون کمان خمیده باشد : قسم به صیدفکن غم کش کمان پشتی که آه را ز دمش تیر بر نشان آمد.ظهوری ( از آنندراج ).- گوژ کمان پشت ؛ در بیت زیر ظاهراً کنایه از آسمان و فلک است : بزن تیری بدین گوژ کمان پشت که چندین پشت بر پشت ترا کشت.نظامی.
معنی کلمه کمان پشت در فرهنگ فارسی
گوژ پشت : ( قسم بصید فکن غم کش کمان پشتی که آه را ز دمش تیر پرنشان آمد ) . ( ظهوری )
جملاتی از کاربرد کلمه کمان پشت
ولیک گردد اگر نصرت توام یاور چه کینه ها کشم از چرخ کوژ پشت کمان
روی زی صدرت نهادم با دل امیدوار پشت کرده چون کمان از بیم تیر زمهریر
بر گرانجانان دم تیغ است چون پشت کمان بر سبکروحان نگاه کج کم از شمشیر نیست
در حالى که همگان چشم به راه دوخته بودند، به ناگاه بیژن را دیدند، کمان به بازو افکنده، به نرمى اسب مىتازد تا اسبى که دو سوار بر پشت آن بودند، راهوار حرکت کنند و بر دو اسب دیگر پیکر بىجان لهاک و فرشیدورد را دیدند که واژگونه و نگونسار و پرخون و پرغبار، بر اسبانشان بسته شده بودند و بر اسبى دیگر، گستهم با حالى نزار در آغوش سربازی تورانی نشسته بود.
نه هیچ پشت کمان را بدین سبب خم داد نه هیچ دردسری با سر سنان آورد
ز پیری چون کمان شد پشت او را جوانی رفت و پیری کشت او را
در جهان تیر و کمانگر قلم فرخ توست پشت دشمن چو کمان دارد و خود چون تیرست
چون کشش شست او پشت کمان خم کند جان ز جسد رم کند تیر همان در کمان
براه ملک عدم، تا دواندت چون تیر اجل گرفته ز قد خمت به پشت کمان
مصطفی با یک دوراهی روبهرو شده بود و میبایست میان رفتن یا نرفتن یکی را انتخاب میکرد: یا در پیشگاه پدرش حاضر میشد و خطرش را نیز به جان میخرید یا به احضاریهٔ سلطان بیاعتنایی میکرد که در این صورت به خیانت متهم میشد. مصطفی با اطمینان از آنکه در پناه ارتش به او آسیبی نخواهد رسید، تصمیم گرفت در پیشگاه پدر حاضر شود. بوسبک که ادعا میکند شرح حادثه را از یک شاهد عینی شنیدهاست، آخرین لحظات زندگی مصطفی را توصیف میکند. به محض آنکه مصطفی قدم در چادر سلطان گذاشت، خواجگان سلیمان به او حملهور شدند. شاهزادهٔ جوان سرسختانه از خود دفاع میکرد. سلیمان که از پشت پردهٔ کتانی چادر شاهد ماجرا بود «خشم و نگاههای تهدیدآمیز خود را نثار خواجگان لال خویش میکرد و به آنان عتاب میزد که چرا در کشتن مصطفی به خود تردید راه دادهاند. خواجگان سلیمان که ترس را احساس کرده بودند، تلاششان را دوچندان کردند و مصطفی را بهشدت به زمین کوبیدند، زه کمان را به دور گردنش انداختند و او را خفه کردند». پس از اعدام سلطان سلیمان نامه ای با مضمون بی گناهی در جیب مصطفی پیدا کرد که از خواندن آن نامه بسیار اندوهگین شد.
شاهی که چرخ حلقه بگوش از کمان اوست روی زمین به پشت کمان از امان اوست
نیست از پشت خم و آه منت باک ای جوان برحذر می باش از تیر و کمان عاشقان