تران

معنی کلمه تران در لغت نامه دهخدا

تران. [ ت َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کنارک در شهرستان چاه بهار که در 72هزارگزی شمال باختری چاه بهار و هفت هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک واقع است و 25 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه تران در فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از دهستان کنارک در شهرستان چاه بهار که در هفتاد و دو هزار گزی شمال باختری چاه بهار و هفت هزار گزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک واقع است و ۲۵ تن سکنه دارد

جملاتی از کاربرد کلمه تران

و گفت: خدای تعالی موسی را علیه السلام گفت: لن ترانی زبان همه جوانمردان از این سؤال و سخن خاموش گردید.
سرهنگامه ای گردم که آنجا تغافل خانه زاد لن ترانی است
اعتمادی دارد او بر عشق دوست گر سماع لن ترانی می‌کند
لن ترانی شنود مهتر ما، بی ارنی این حدیث است که هر وقت جوابی دارد
شش پنج زنند برتران نقش یک نقش رسد فرو تران را
نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم نمک پرورده عشقم، زبان ناز می دانم
قول ارنی ز هرکه سر زد البته جواب لن ترانی است
یار ما هست ار چه هر جائی ولیکن لن ترانی می دهد پاسخ به هر کس خواهش دیدار دارد
طائر طورم زبانگ لن ترانی گشته مست سحر بابل در نگیرد با ید بیضای من
با نور تجلی تو بر طور جلال مجروح ندای لن ترانی دل ماست