عو

معنی کلمه عو در لغت نامه دهخدا

عو. [ ع َ / عُو ] ( اِ صوت ) آواز و بانگ و صدا و فریاد باشد، مطلقاً. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بانگ تیز. فریاد سخت. ( صحاح الفرس ) :
فتاده عو طبل طغرل برابر
گریزان ز بانگ سواران هزبر .اسدی.ظاهراً مصحف غو است. رجوع به غو و غیو شود.
عو. [ ع َ ] ( ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان بز را زجر کنند و رانند. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از لسان العرب ). عا. عاء. عای. ( لسان العرب ).

معنی کلمه عو در فرهنگ فارسی

کلمه ایست که بدان بز را زجر کنند و رانند عا عائ عای

جملاتی از کاربرد کلمه عو

با آنکه در حسام تو در شرع انتقام خون عو حلال‌تر از شیر مادرست
قبض دل قبض عوان شد لاجرم گشت محسوس آن معانی زد علم
چو آنت گشت میسر نکرده غسل هنوز میان خلق بد عوی مردییت غوغاست
حذر کن ای عوان از نوحه مظلوم و اشک او که می ترسم کند کار دعای نوح و طوفانش
فتاده کارکسان با جماعتی که بوند همه عوان و همه خونی و همه ناکس‌!
آن عوان را آن ضعیف آخر چه کرد که دهد او را به کینه زجر و درد
خیزد از جای خویش و هوی کشد گرنه او را بدید عوی کشد