شاد خواست

معنی کلمه شاد خواست در لغت نامه دهخدا

شادخواست. [ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) شوق و اشتیاق. ( برهان قاطع ).

معنی کلمه شاد خواست در فرهنگ فارسی

شوق و اشتیاق

جملاتی از کاربرد کلمه شاد خواست

ز شادی خواست جَستن خسرو از جای دگر ره عقل را شد کارفرمای
سپس رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از انصار نظر خواست ، سعدبن معاذبرخاست و مانند مقداد سخن گفت و اضافه كرد، ازاموال ما هرچه خواستى در اين راه مصرف كن ... شايد خداوند به وسيله ما وضعى پيش آوردكه چشمان شما روشن شود، با بركت خدا ما را به طرف دشمند ببر.رسول خدا، از اين سخن و وفادارى انصار بسيار شاد گرديد و بهدنبال سخن وى چنين فرمود: با بركت خدا حركت كنيد، خداوند به من وعده فرموده كه ياكاروان را مى گيريم و يا دشمنان را منكوب مى كنيم ، خدا هرگز در وعده خويش تخلفنمى كند، گويى كه قتلگاه ابوجهل و عتبة بن ربيعه و شيبة بن ربيعة و فلان و فلانرا با چشم خود مى بينم : سيروا على بركة يريد فان الهعزوجل قد وعدنى احدى الطائفين و لن يخلف الله وعده و الله لكانى انظر الى مصرعابى جهل بن هشام و عتبة بن ربيعة و شيبة بن ربيعة و فلان و فلان (190)

(90) كيفر كمترين بى احترامى به پدر يوسف عليه السلام پس از مشكلات زياد فرمانرواى مصر شد. پدرش ‍ يعقوب سالها بارنج و مشقت ، دورى و فراق يوسف را تحمل كرده و توان جسمى را از دست داده بود. هنگامى كه باخبر شد يوسف ، زمامدار كشور مصر است ، شاد و خرم با يك كاروان به سوى مصرحركت كرد، يوسف نيز با شوكت و جلالى در حالى كه سوار بر مركب بود، به استقبال پدر از مصر بيرون آمد. همين كه چشمش به پدر رنج كشيده افتاد، مى خواست پياده شود، شكوه سلطنت سبب شد كه به احترام پدر پياده نشد و كمى بى احترامى در حق پدركرد.