بخیه کردن. [ ب َخ ْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بخیه زدن. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از فاش کردن راز. ( آنندراج ) : دمی که بخیه کند راز من بلند شود صدای خنده چاک از لب گریبانها.سالک یزدی ( از آنندراج ).
معنی کلمه بخیه کردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) بخیه زدن بخیه زدن با کنایه از فاش کردن راز .
جملاتی از کاربرد کلمه بخیه کردن
گرافت همانند فیستول و با همان اصول اجرایی تعریف میشود اما به جای آناستوموزی و بخیه کردن دو دیواره سرخرگ و سیاهرگ به هم، از یک گرافت سینتتیک استفاده میشود. جنس غالب گرافتها از پلیتترافلورواتیلن میباشد و برخلاف فیستول میتواند با درازای مختلف و مورد نیاز پزشک استفاده شود اما به دلیل وجود یک جسم خارجی درون بافت بدن، خطر بیشتری از نظر ایجاد عفونت بههمراه دارد.