ابقی

معنی کلمه ابقی در لغت نامه دهخدا

ابقی. [ اَ قا ] ( ع ن تف ) باقی تر. پاینده تر.

معنی کلمه ابقی در فرهنگ فارسی

پاینده تر، پایدارتر، بادوام تر
پاینده تر

معنی کلمه ابقی در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ابقی (اسم الله). ابقی به معنای باقی ترین و پایدارترین از صفات خداوند است.
در قرآن کلماتی هست که از لحاظ حروف، حرکات، علامات، و ضوابط عیناً یکسانند؛ ولی از نظر هویت صرفی یا معانی تفسیری و… متفاوتند؛ به این الفاظ «کلمات همشکل قرآن» اطلاق شده است. مثلا لفظ «أبْقی» در آیه ﴿و ثمود فما أبْقی﴾ (نجم/ ۵۱) فعل ماضی است؛ ولی در آیه ﴿… و لتعلمُنّ أیُّنا اشدُّ عذاباً و أبْقی﴾ (طه/ ۷۱) اسم تفضیل است.

جملاتی از کاربرد کلمه ابقی

در عصر سلطنت اعلی قدر قدرت، قضا توامان، سکندر حشمت، دارا دربان، نواب اشرف، نایب السلطنة العلیه، عباس میرزا، ارواحنا فداه که خلف ارشد نامدار جمجاه، ظل الله، فتحعلیشاه قاجار است ابقی الله عمره و سلطنة و ادام الله ملکه که مرحمت بی‌نهایت دربارهٔ کمترین دعاگو سرکیس ولد استپان خلیفه جلفای من قراء نخجوان داشت، و گویا که حسن خدمت کمترین در پیشگاه حضور والا جلوه‌گر شده بود، بنابراین قریه دره شام را در تاریخ سنه ۱۲۴۶ به این کمترین که دعاگوی دولت ابد مدت شاهی بودم تیول مرحمت فرمودند که صرف اوجاق دانیال (ع نمایم و دعاگوی عمر و دولت شاه و شاهزاده و امیرزاده‌ها باشم. در تاریخ سنه ۱۲۴۶ قریه دره شام را از عالیجاه محبعلی بیگ نخجوانی به مبلغ سه صد تومان گرفته، وقف اوجاق دانیال (ع ساختیم، که هر کس در این مقام مبارک بعد از این خلیفه بوده باشد اولاً به دولت شاه ایران واجب است دعا نماید. ثانیاً لعنت خدا و نفرین رسول بر آن کس شود که این قریه را بفروشد یا به بیع گذارد و صرف اوجاق ننماید.