طمع کردن

معنی کلمه طمع کردن در لغت نامه دهخدا

طمع کردن. [ طَ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حرص ورزیدن. آزمند گردیدن. چشم داشتن. امید بستن. طمع آمدن. طمع بستن. طمع افتادن. جعم. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). عسم. ( فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ) :
به خارپشت نگه کن که از درشتی موی
به پوست او نکند طَمْع پوستین پیرای.کسائی.شام کنی طَمْع چو گیری عراق
مصرت پیش است چو رفتی بشام.ناصرخسرو.با محنتش به نعمتش اندر مکن طمع
زیرا ز نعمتش نشود دور محنتش.ناصرخسرو.آنچه دی کاشته ای میکنی امروز درو
طمع خوشه گندم مکن از دانه جو.ظهیر.طمع کرده بودم که کرمان خورم
بناگاه خوردند کرمان سرم.سعدی.طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی است
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود.سعدی.

معنی کلمه طمع کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حرص ورزیدن آزمند گردیدن . ۲ - امید بستن .

جملاتی از کاربرد کلمه طمع کردن

از خدنگ عمر، خودداری طمع کردن خطاست حلقه گردد چون ز پیر‌ی‌ها کمان زندگی
امید در لغت به معنی طمع کردن در چیزی است که دست یافتن بدان ممکن است. این لفظ مترادف امل است و به هر دو معانی نفی و ایجاب به کار می‌رود.
از خودآرایان، دل روشن طمع کردن خطاست اخگر دل زنده در خاکستر سنجاب نیست
به یکبار از دو عالم قطع دندان طمع کردن لب افسوسیان را ازگزیدن باز می دارد
نباید طمع کردن از رویِ ظاهر که کس را میسر نشد این امانی
خوشدلی در جهان طمع کردن هم ز سودای طبع انسانست
از جوانان پاکدامانی طمع کردن خطاست در بهاران آبها در جویباران صاف نیست
عمر چون از چل گذشت از وی وفا جُستن خطاست در نشیب از آب خودداری طمع کردن خطاست
جهانا چون حیات تو مماتست وفا ازتو طمع کردن وفاتست
فراغ بال طمع کردن از فلک خام است که فلس ماهی این بحر حلقه دام است
مرا به فخر بود طوق فقر در گردن خطا بود به نعیم خسان طمع کردن