معنی کلمه زینهار کردن در لغت نامه دهخدا
نکند دوست زینهار از دوست
دل نهادم بر آنچه خاطر اوست.سعدی ( گلستان ).زینهار از کسی که از غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند.سعدی. || امان طلبیدن. زینهار طلب کردن. مصونیت خواستن :
خاقانی است بر در او زینهاریی
وین زینهاری از کرمش زینهار کرد.خاقانی.