معنی کلمه عود سوخته در لغت نامه دهخدا
مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد
چون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش.خاقانی.خوش خوش به روی ساقیان دیدند خندان صبح را
گویی به عود سوخته شستند دندان صبح را.خاقانی.وز پی دندان سپیدی همرهان از تَف آه
دل چو عود سوخته دندان کنان آورده ام.خاقانی.