سوزمه

معنی کلمه سوزمه در لغت نامه دهخدا

سوزمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) ماست کیسه ای و آن ماستی باشد که در کیسه کنند و می آویزند تا آبش بچکد.( یادداشت بخط مؤلف ): مصاله ؛ آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. ( منتهی الارب ). رجوع به سوزم شود.

معنی کلمه سوزمه در فرهنگ فارسی

ماست کیسه و آن ماستی باشد که در کیسه کنند و میاویزند تا آبش بچکد آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود

جملاتی از کاربرد کلمه سوزمه

غذاهی سنتی: چکدیرمه (استانبولی)، یاهانا، سوزمه (پلو)، دوغ شتر
ولسوالی سانچارَک ۶۰ کیلومتر از شهر سرپل فاصله دارد و از شمال شرق و شرق با ولسوالی گوسفندی، از شمال غرب با ولسوالی سوزمه قلعه، از جنوب شرق با ولسوالی بلخاب و از جنوب‌ غرب با ولسوالی بلخاب محدود می‌باشد.