دیگرها

معنی کلمه دیگرها در لغت نامه دهخدا

دیگرها. [ گ ِ ] ( اِخ ) ( مرکب از دیگر انگلیسی و ها،علامت جمع فارسی. دیگرز =کُنَندَگان ) پیروان نهضتی مذهبی و اقتصادی که در ( 1649- 1650م. ) در انگلستان ظهور کرد، دیگرها در آباد کردن اراضی بایر کوشش بسیار نمودند و نام آنها بهمین مناسبت است. نهضت دیگرها زاده نهضت مساواتیان بود که هواخواه تساوی ثروت افراد بودند. رهبر نهضت دیگرها، جرارد وینستنلی ( 1609-1660؟ ) نام داشت و پیروانش در ولایت ساری مراکزی تأسیس کردند که در 1650 م. بر اثر حملات عوام از بین رفت. ( دائرة المعارف فارسی ).

معنی کلمه دیگرها در فرهنگ فارسی

دیگرز پیروان نهضتی مذهبی و اقتصادی که در انگلستان ظهور کرد.

معنی کلمه دیگرها در دانشنامه آزاد فارسی

دیگِرها (فرقه)(Digger)
(یا: مساوات طلب واقعی) اعضای فرقه ای افراطی در انگلستان اواسط قرن۱۷. دیگرها تلاش کردند زمین های عمومی را تصرف و تقسیم کنند. در آوریل ۱۶۴۹ به رهبری جرارد وینستنلی، با تشکیل جوامع کوچک خوش نشین در نزدیکی کابم، در ساری، و نقاط دیگر معروف شدند. دیگرها خواهان بازگشت به «دوران طلایی» پیش از کشورگشایی نورمان ها بودند که طی آن، به اعتقاد آنان، زمین مایملک مشترک همگان بود و ثمرۀ آن به صورت عادلانه بین مردم تقسیم می شد و زنان و مردان حقوقی یکسان داشتند. این گروه اعتقادی به مالکیت خصوصی و تملک نداشتند. در مواردی از این فرقه به منزلۀ اولین جامعۀ کمونیستی یاد می شود. جوامع دیگرها گاهی در معرض حملۀ عوام قرار می گرفت، اما چون افرادی مسالمت جو بودند، مقاومتی از خود نشان نمی دادند. حمایت های مردم از این فرقه دولت را به وحشت انداخت و در ۱۶۵۰ آنان را تارومار کرد. اندیشه های دیگرها، بر کوئیکرهای اولیه تأثیر گذاشت که انجمن دوستان نامیده می شدند.

جملاتی از کاربرد کلمه دیگرها

وای بر احکام دیگرهای تو تا چه آرد بر سر و بر پای تو
چه فرهاد و چه شیرین این بهانه‌ست سخن اینست و دیگرها فسانه‌ست
معرفت مقصود حق آمد ز هر علمی که هست علم یکحرفست و دیگرها عبارت گستری است
شهر شیطان را بکن کلی خراب شهر ما جانست و دیگرها خلاب
اگر چه اهل عالم خیل خیلست توئی مقصود و دیگرها طفیلست
ماهیکی ضعیف برآمد، سوزن او به دهان گرفته. ابراهیم گفت: کمترین چیزی که یافتم به ماندن ملک بلخ این است! دیگرها را تو ندانی.
آستانش پادشاهان را پناه بود او سالار و دیگرها سپاه
نماز مومنان این بُد که گفتم به یک معنی و دیگرها نهفتم
چه دانی از بلاغت‌ها، چه خوانی از سخاوت‌ها که یزدانش بداده‌ست آن و صد چندان و دیگرها
عقل کل است او دیگرها بدن سر این نکته روان بشنو ز من