دل ماندگی

معنی کلمه دل ماندگی در لغت نامه دهخدا

دل ماندگی. [ دِ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل مانده. اندوه. ملالت. حزن. ( ناظم الاطباء ). || آزردگی. ( ناظم الاطباء ). دل چرکینی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رنجش. شکرآب : در این میان امیر عزالدین را دل ماندگی پدید آمد... و عصیان ظاهر کرد. ( راحةالصدور راوندی ). در اثنای غزوات سلطان برادر او تاج الدین علیشاه سبب دل ماندگی که او را از برادر خود سلطان محمد در میان آمده بود. ( جهانگشای جوینی ). میان ابی بکر و زیاد دل ماندگی اتفاق افتاد. ( تجارب السلف نخجوانی ).

معنی کلمه دل ماندگی در فرهنگ فارسی

۱ - غمگینی اندوهناکی . ۲ - ملالت . ۳ - آزردگی .

جملاتی از کاربرد کلمه دل ماندگی

وین طرفه که صد عذر همی باید خواست دل ماندگی ترا میان دل که نماند
گر کنم گریه دل ماندگی، از تست، ای دوست کین شکایت همه از بخت نگون می‌آید
دایم ز قدت گلها راست همه دل ماندگیی چند که برجاست همه