بلا شرط
معنی کلمه بلا شرط در فرهنگ معین
معنی کلمه بلا شرط در فرهنگ فارسی
بدون شرط . بطور مطلق . بی قید و شرط . دربست . بی هیچ قید و شرط .
جملاتی از کاربرد کلمه بلا شرط
برخی بر این باورند که خدمت وظیفه باید به دموکراسی متصل باشد. یک ارتش حرفهای میتواند یک دولت در دولت خطرناک باشد. ارزشهای نظامی مانند اطاعت بلا شرط از دستورها و احترام به سلسله مراتب فرماندهی به راحتی میتواند توسط دیکتاتورهای بالقوه مورد سوء استفاده قرار گیرد. افرادی که به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه به نظامهای استبدادی تمایل دارند به راحتی به نیروهای مسلح جذب میشوند. همچنین در زمانهای رکود اقتصادی و بیکاری، ارتش میتواند تنها شغل ممکن برای مردم یا اقلیتهای تحقیرشده باشد (این واقعیت تأثیر مهمی در رشد نظامیگری ژاپنی داشت). این گونه افراد ممکن است ارتش را به مثابه خانه خود تلقی کرده و آن را فراتر از دولت در نظر گیرند.
در حـديـث ديـگـرى از هـمـان امـام (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : الربـا ربـائان احـدهـمـاحـلال ، و الاخـر حـرام فـامـا الحـلال فـهـو ان يـقـرضالرجل اخاه قرضا يريد ان يزيده و يعوضه باكثر مما ياخذه بلا شرط بينهما، فان اعطاهاكـثر مما اخذه على غير شرط بينهما فهو مباح له و ليس له عند الله ثواب فيما اقرضه ،و هـو قـوله فـلا يـربـوا عـنـد الله ، و امـا الحـرامفالرجل يقرض قرضا و يشترط ان يرد اكثر مما اخذه فهذا هو الحرام