بلاقید. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، ق مرکب ) ( از: ب + لا( نفی ) + قید ) بدون قید. بدون قید و شرط. ( فرهنگ فارسی معین ). مطلقاً : در نسخه ای که بر رسومات نوشته اند رسوم رادر تحت امیر آخورباشی مجملاً - بلاقید «جلو» و «صحرا»- تفصیل داده اند. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 54 ).
معنی کلمه بلا قید در فرهنگ فارسی
بدون قید و شرط : (( در نسخه ای که بر رسومات نوشته اند رسوم را د ر تحت امیر آخور باشی مجملا - بلاقید (( جلو ) ) و (( صحرا ) ) تفصیل داده اند بقرینه ظاهر میشود که آنچه از اصطبل دهند متعلق بامیر آخورباشی صحرا باشد . ) )
جملاتی از کاربرد کلمه بلا قید
معمولاً راهبردهای فرسایشی برای این که ملتی از جاه طلبی بی موردش دست بشوید، کافی است اما برای تسلیم کردنِ بلا قید و شرط وی، بهطور کلی راهبردهای دیگر ضروری هستند.