نفاق کردن

معنی کلمه نفاق کردن در لغت نامه دهخدا

نفاق کردن. [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دوروئی کردن. ریا کردن. || درتداول ، جدائی کردن. به خلاف میل و رای همگان رفتن.

معنی کلمه نفاق کردن در فرهنگ فارسی

دو روئی کردن . ریا کردن. یا در تداول : جدائی کردن ٠ بخلاف میل و رای همگان رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه نفاق کردن

خوردن شراب بهتر یا همچواهل فارس کردن نفاق وگشتن از ذره کمترا
با کشته شدن خسرو پرویز، شیرازهٔ دولت ساسانی از هم گسست. پس از او، قدرت سیاسی در خاندان ساسانی به شدت متزلزل شد. هیچ‌کدام از کسانی که پس از او با عنوان شاه به تخت سلطنت نشستند — یا نشانده شدند — نتوانستند قدرت زیادی به دست آورند، و به همین جهت هم نتوانستند بر اوضاع مسلط شوند. سرداران و فرماندهان سپاه گرفتار نفاق و اختلاف و با یکدیگر در ستیز بودند، و کسی پیدا نشد که بتواند قدرت پیشین را احیا کند و بر مشکلات فراوان مملکت فایق آید و امور ازهم‌گسیختهٔ کشوری و لشکری را سامان دهد. کمی پس از مرگ خسرو، اوضاع ساسانیان چنان آشفته شد که حتی دو تن از دختران او به نام‌های پوران (پوراندخت) و آذرمیدخت نیز توانستند برای مدت کوتاهی شاهی کنند. پیش از آن پادشاهی زنان در خاندان ساسانی سابقه نداشت؛ و حکومت کردن این دو خواهر احتمالاً بدان سبب بوده که در نتیجهٔ کشتارهای قباد دوم، دیگر فرزند ذکوری برای عهده‌دار شدن سلطنت باقی نمانده بوده است. در فاصلهٔ ۶۳۰، یعنی زمانی که پوران درگذشت، و ۶۳۲ یعنی روی کار آمدن یزدگرد سوم، شاهان متعددی به تخت نشستند که هیچ‌کدام نتوانستند دوام بیاورند.