معنی کلمات حرف "م" - صفحه 29
- میان هشت
- میان وعده
- میان پر
- میان کوهی
- میان گوی
- میان گویی
- میانه ای
- محور سمت
- مجدی
- مجرد شدن
- مجرد صفت
- مجرده
- مجرع
- مجرمانه
- مجروح دل
- مجروح رخسار
- مجروحه
- مجریطی
- مجزاء
- مجزی
- مجستی
- مجسم شده
- مجسم کردن
- مجسمه تراش
- مجسمه سازی
- مجسه
- مجعم
- مجعولات
- مجلات
- مجلای
- مجلس افروزی
- مجلس خانه
- مجلس شورای ملی
- مجلس شوری
- مجلس فروز
- مجلس نهادن
- مجلسه
- مجمد
- مجمر فروزی
- مجمره گردان
- مجمری
- مجملات
- مجموعی
- مجنس
- مجنق
- مجنه
- مجنون صفت
- مجنونه
- مجهول المکان
- مجهوله
- مجوبه
- مجود
- مجور
- مجوع
- مجوعه
- مجومرد
- مجوی
- مجیداباد
- مجیدی
- مجیرالدوله
- مجیرالدین
- مجیرالملک
- مجینه
- مح
- محابس
- محاربت
- محاسبت
- محاسبی
- محاسن اصفهان
- محاسنه
- محاصره شدن
- محاظی
- محال اندیشه
- محال به
- محال گو
- محالات
- محام
- محامید
- محاور
- محاکی
- محبان
- محبانه
- محبب
- محبت اهل بیت
- محبت داشتن
- محبت نامه
- محبت پیشه
- محبش
- محبوبانه
- محبور
- محبی
- محتاجی
- محتالی
- محتجج
- محترما
- محترمین
- محتسبی
- محتش
- محتشم نهاد
- محتشم وار
- محتشمی
- محتقر
- محتملات
- محتکرین
- محجوز
- محد
- محدده
- محر
- محراب جمشید
- محرابگه
- محراق
- محرب
- محرده
- محررین
- محرز شدن
- محرزی
- محرم بلقیس
- محرمان
- محرمت
- محروری
- محرورین
- محروص
- محروقی
- محرومین
- محرکین
- محکوم له
- محکومی
- محکوک
- محکی
- محی
- محیاه
- مدح سرای
- مدح سرایی
- مدح گستری
- مدح گوینده
- مدحت سرایی
- مدحت پاشا
- مدحت گو
- مدحتگر
- مدحتگری
- مدحل
- مدخ
- مدخلی
- مدد جویی
- مدد خرج
- مدد خواه
- مدد خواهی
- مددخان
- مددکاری
- مددگار
- مدح خوان
- مدجن
- مدت چرخه
- مدت سفر
- مدبون
- مدبه
- مدبل
- مدبرات
- مدبح
- مداوات
- مداهن
- مدامی
- مدارکه
- مدارک الاحکام
- مدار همگام
- مدار قطبی
- مداخله کردن
- مداخلت
- مدائنی
- مد من
- مخوط
- مخنی
- مخنثی
- مخمول
- مخموری
- مخمد
- مخم
- مخلوقیت
- مخلوف
- مخلق
- مخلصی
- مخفیا
- مخفر
- مخطوط
- مخضوب
- مخضر
- مخشیه
- مخشن
- مخسنوس
- مخزن فرعی
- مخزن زمین گرمایی
- مخروطه
- مخرمه
- مخرفه
- مخرص
- مخدوم الملک
- مخدوع
- مخدود
- مخدج
- مخته