محاسبت

معنی کلمه محاسبت در لغت نامه دهخدا

محاسبت. [ م ُ س َب َ ] ( ع مص ) محاسبة. حساب کردن. ( از منتهی الارب ).
- علم محاسبت ؛ علم حساب. علم شمار : و در علم محاسبت چنانچه معلوم است چیزی دانم. ( گلستان ). رجوع به محاسبة شود.
محاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] ( ع مص ) حساب کردن. ( منتهی الارب ). شمار کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). شمردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). شمار گیری. شمار گرفتن. شمار. ج ، محاسبات. || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از آن صادر نشود. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ترکیب محاسبه نفس ذیل ماده بعد شود.

معنی کلمه محاسبت در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - محاسبه : اما مقام محاسبت در پیش ترازو بود ... ۲ - محاسبت آنست که طاعات و معاصی را با خود حساب کند .

جملاتی از کاربرد کلمه محاسبت

و این همه محاسبت است که پیش از عمل باشد، چنان که حق تعالی گفت، «واعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه» و رسول (ص) گفت، «زیرک آن است که حساب خویش بکند و چنان کند که پس مرگ را شاید»، و گفت، «هرکار که پیش آید بیندیش، اگر راست است بکن و اگر بی راهی است از وی دور باش» پس هر روز بامداد نفس را به چنین شرط حاجت بود مگر کسی که راست بایستاد. آنگاه نیز هر روز از کاری نو خالی نبود که در آن نیز به شرط حاجت بود.
امّا مقام محاسبت در پیش ترازو بود، و خلق عالم درین مقام بر سه قسم‌اند: قسمی آنند که در دیوان ایشان حسنتی نیابند، و بنام ایشان خیری بر نیاید که کرده باشند. ایشان را بی‌حساب و بی‌کتاب، یک سر بدوزخ رانند. و قومی بر عکس این باشند، که در نامه ایشان جز حسنات و فنون طاعات نبود، ایشان را بی‌حساب و بی کتاب یکسر ببهشت فرستند. قومی بمانند در میان، که در جریده ایشان هم نیکی بود، و هم بدی، هم طاعت، و هم معصیت، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً. اعمال ایشان بترازوی عدل درآرند اگر کفّه طاعت رجحان دارد کلید سعادت و پیروزی جاودان در دست ایشان نهند که: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم اگر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیت خاطر باشد بقیت عمر از عهده شکر آن نعمت برون آمدن نتوانم. گفتم: عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد امید و بیم یعنی امید نان و بیم جان و خلاف رای خردمندان باشد بدان امید متعرض این بیم شدن.