مجود

معنی کلمه مجود در لغت نامه دهخدا

مجود. [ م َ ] ( ع ص ) رجل مجود؛ مرد تشنه. ( منتهی الارب ). تشنه و گویند مشرف بر مرگ. ( از اقرب الموارد ). || خوشیده از تشنگی. || جایی که جابجا باران به آن رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجودة شود.
مجود. [ م ُ ] ( ع مص ) به سیری و فراخی رسیدن شتر. ( آنندراج ). در چراگاه بسیار افتادن شتران و به سیری و فراخی رسیدن. مَجد. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مجد شود.
مجود. [ م ُ ج َوْ وِ ] ( ع ص ) خوشنویس. ( ناظم الاطباء ). خوشنویس. خطاط. خوش خط. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : قال الذهبی کان فی هذاالعصر رأس الاشعریة ابواسحاق الاسفراینی... و رأس المجودین ، ابن البواب. ( تاریخ الخلفاء سیوطی ص 276، یادداشت ایضاً ). || دانا. || نیک. || دوستدار علم و ادب و بلاغت و فصاحت. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || فصیح و بلیغ و زبان دان. ( ناظم الاطباء ). || سراینده. || کسی که قرآن مجید را نیک بخواند. || اداکننده وجه نقد. || اسب تیزرو. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مجود. [ م ُ ج َوْ وَ ] ( ع ص ) نیک ساخته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تجوید شود. || نیک کرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روشن. خوانا ( نوشته ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || هلاک شده از محبت و عشق. || پر از آرزو. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

معنی کلمه مجود در فرهنگ فارسی

نیک ساخته شده

جملاتی از کاربرد کلمه مجود

طبق شواهد و بناهای مجود در روستای پیوه ژن آتشکده و یا معبد آناهیتا نیز وجود دارد همانطور که در تاریخ مشخص است این بناها در بلندای کوه برپا میشده بنای موجود به آتشکده در روستای پیوه ژن بر بلندترین قله این روستا برپا گردیده است که عمر آن به دوره ساسانیان بر میگردد که بعدها به عنوان برج نگهبانی روستا استفاده می‌شده که هم‌اکنون بجز چند دیوار سنگی از آن بنا باقی نمانده‌است.