محجوز

معنی کلمه محجوز در لغت نامه دهخدا

محجوز. [م َ ] ( ع ص ) کسی که در ازاربستنگاه یا نیفه گاه وی ضربی رسیده باشد. ( منتهی الارب ). ضربت رسیده بر کمر. ( ناظم الاطباء ). || شتر که سپل آن بسته باشندبه رسن حجاز. ( منتهی الارب ). || پای بسته. || کمربسته با کمربند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه محجوز در فرهنگ فارسی

ضربت رسیده بر کمر

جملاتی از کاربرد کلمه محجوز

شیخ عبدالنور به سال ۱۱۶۱ هجری قمری در بستک زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی، در زمان ولیعهدی فتحعلی شاه قاجار در شیراز، بدستور پدرش به همراه مالیات (خراج) دیوانی به شیراز فرستاده می‌شود. بعلت کسری مالیات، شیخ عبدالنور در گرو مالیات در شیراز محجوز می‌شود. در این مدت بادامه تحصیل علوم عربی وضمناً به آموزش تعلیمات نظامی ولشکری نیز می‌پردازد. ومورد توجه فتحعلی شاه واقع می‌گردد. سپس با اخذ اجازه به بستک بر می‌گردد.