میان گوی

معنی کلمه میان گوی در فرهنگستان زبان و ادب

{centrosphere, attraction-sphere} [زیست شناسی] لایه ای تمایزیافته از میان یاخته که میانک را در بر می گیرد

جملاتی از کاربرد کلمه میان گوی

کسی زین میان گوی دولت ربود که در بند آسایش خلق بود
خیال کنارش بسی داشتند ز هی پیرهن کز میان گوی برد!
چون ز قد تو فلک ساخت مهیا چوگان از میان گوی سعادت بربا بسم الله
بر تو فگنده چون کیان، سایه درفش کاویان؛ وقت چو داری، از میان گوی چرا نمیبری؟!
«ترکی» ز میان گوی سعادت بربایی آید اگر از کوزه برون زر تو بی غش