محرابگه

معنی کلمه محرابگه در لغت نامه دهخدا

محرابگه. [ م ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) محرابگاه. مسجد. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
در این محرابگه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان چیست.نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه محرابگه

ازین آمد شدن مقصودشان چیست درین محرابگه معبودشان کیست
چو آدم رخت ازین محرابگه بست به جایش شیث در محراب بنشست
این بگفت و سرشک خونین ریخت خاک محرابگه به خون آمیخت
درین محرابگه معبودشان کیست وزین آمد شدن مقصودشان کیست
به کنج آن عبادتخانه ره کرد ز عالم رو در آن محرابگه کرد