مداوات

معنی کلمه مداوات در لغت نامه دهخدا

مداوات. [ م ُ ] ( ع مص ) مداواة. دوا کردن. درمان نمودن. ( غیاث اللغات ). چاره کردن. دوا درمان کردن. معالجه کردن. اساوة. اساوت. دارو کردن بیمار را. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مداوا و مداواة شود. || ( اِمص ) علاج. معالجه. رجوع به مداوا شود.
مداواة. [م ُ ] ( ع مص ) کسی را دوا کردن. ( زوزنی ). کسی را داروکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن. ( از منتهی الارب ). معالجه. معاینه. ( اقرب الموارد ). با دارو معالجه کردن. ( از متن اللغة ) . رجوع به مداوا و مداوات شود.

معنی کلمه مداوات در فرهنگ فارسی

درمان کردن، دواکردن، معالجه کردن، درفارسی مداوا میگویند
۱- ( مصدر ) درمان کردن علاج کردن . ۲- ( اسم ) علاج معالجه .

جملاتی از کاربرد کلمه مداوات

جورجیس فرزند بختیشوع است که در طب اطلاعات فراوانی داشت و در انواع معالجات و مداوات خبره بود. جورجیس به منصور خلیفه عباسی خدمت می‌کرد و طبیب او بود. نزد منصور از مقامی والا و منزلتی رفیع برخوردار بود. وی کتاب‌های فراوانی جهت منصور از یونانی به عربی ترجمه کرد.
این طرفه که هر کو بگذشت از سر درمان درد دلش از راه مداوات درآید
بدواخانه ی الطاف خداوند کرم دردمندان تمنّای مداوات آیند
عارفان را نغمه ی چنگ مغنّی ره زده صوفیان را باده ی صافی مداوات آمده