جملاتی از کاربرد کلمه مجروح دل
اشک روان بر رخ چون زعفران خسته و مجروح دل و ناتوان
دفع جراحتست زره ها و تو مرا مجروح دل به زلف زرهوار میکنی
ز زخم چون خودی پر خون و مجروح دل صد پاره غم پرورش بین
گر ز نومیدی شوم مجروح دل محرمی مرهم رسان خواهم گزید
بیاوردم آن زار دل خسته را مر آن گشته مجروح دل خسته را