محاور. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ محورة[ م َ / م ُ وَ رَ ]. پاسخ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به محورة شود. || محاور کسی قَلَق پیدا کردن ؛ کار او مختل شدن. ( از منتهی الارب ).
معنی کلمه محاور در فرهنگ فارسی
کار کسی مختل شدن
جملاتی از کاربرد کلمه محاور
چو کاهوی شیر اوژن او را بدید محاور برابر صفی برکشید