معنی کلمه مخدج در لغت نامه دهخدا
مخدج. [ م ُ دَ ] ( ع ص ) بچه ناقص خلقت ناقه اگر چه بعد تمامی ایام زاده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود. || مرد ناقص دست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ). || بخیل و طمعکار. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مخدج. [ م ُ دِ ] ( اِخ ) دبران. فنیق. تابع النجم. و رجوع به تابع النجم در همین لغت نامه و آثار الباقیه ابوریحان چ لایپزیک ص 342 شود.