محبور

معنی کلمه محبور در لغت نامه دهخدا

محبور. [ م َ ] ( ع ص ) خوش و شادمان. ( آنندراج ). شاد و شادمان و خرم و مسرور و کامران. || جلدی که در آن نشان گزیدگی کیک و جز آن باقی باشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه محبور در فرهنگ فارسی

معشوق بودن

جملاتی از کاربرد کلمه محبور

ناپدری رفتارهای ناهنجاری نسبت به وی روا می‌داشت تا جایی که کاترین برای بار دوم محبور به طلاق شد.
وقتی گروهی از دانشمندان برای درمان بیماری آلزایمر مشغول تحقیق بر روی کوسه‌ها، در یک مرکز تحقیقات ایزوله هستند، اتفاقی باعث می‌شود که محبور به مقابله با سه کوسه جهش یافته و خطرناک شوند …