محررین

معنی کلمه محررین در لغت نامه دهخدا

محررین. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ محرر ( در حالت نصبی و جری ). رجوع به محرر شود.
محررین. [ م ُ ح َرْ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِمُحَرَّر ( در حالت نصبی و جری ). رجوع به محرر شود.

معنی کلمه محررین در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع محرر در حالت نصبی و جری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) آزاد کنندگان .

جملاتی از کاربرد کلمه محررین

اینک خستگی با قصی‌الغایه رسیده و افسردگی رسیده و افسردگی دماغ بی‌نهایت شده است. حملات پی‌درپی اجانب به این ورقهٔ ناقابل و یورش‌های ارتجاعیون به تقویت آنان و مظفریت ما در مقابل آن‌همه هیاهو و قالاقیل، اینک یک آسایش مختصری را به ما اجازت می‌دهد. این است وداع یک نفر رنجبر، یک نفر محنت‌کش، یک نفر خدمتگزار یکه و تنهای این آب و خاک! این است وداع یک نفر محرر جوان که به نام وطن و مسلکش یک‌تنه به میدان هزارها خون دل، بهتان، تکفیر، تهدید، حرمان، خطرات بزرگ داخل شده و اینک با یک خستگی دماغی که مقدمه فنای محررین جوان است، از این معرکه بیرون رفته تا گردش جهان به کدامین کارزارش دعوت کند.
با این اقدام خود اولاً- دکان آخوندها را می‌بندید آنها به تکاپو علیه شما می‌افتند و این فعلاً صلاح نیست. ثانیاً- این چند نفری را که بقول خودت یافته‌ای اولاً- مثل محررین محاضر شرعیه عملاً وارد در امور معاملات نیستند فردا گرفتار انتقادات شدید آنها می‌شوید. ثانیاً- خودتان گفتید که بیش از چند نفر را نیافتید سردفتر کنید در این صورت مردم را ناراضی می‌کنید که معاملاتشان فلج می‌شود و این صلاح نیست.
من عقیده دارم همان محررین محاضر شرعی و حتی خود آن علمای صاحب محضر را با همان لباس روحانی دعوت کنید و دفتر اسناد رسمی را در اختیار آنها بگذارید تا هم وقتی که دیدند دکانشان بسته نشد و نانشان تأمین است نه تنها کارشکنی نمی‌کنند بلکه تسلیم سیاست اداری شما می‌شوند. البته مدتی هم که گذشت می‌توان عمامه و لباده آنها را هم به کلاه و کت و شلوار تغییر داد. ضمناً برای اینکه آنها هم تحت نظر و کنترل خودتان باشند، از این جوانها و فکلی‌ها هم در هر یک از این دفاتر اسناد رسمی می‌گمارید و بآنها هم یک دفتر ثبت می‌دهید که همان سندی را که سردفتر خود ثبت می‌نماید او هم ثبت کند که کنترل آن باشد. بعلاوه این جوانها بتدریج از رموز تنظیم اسناد آگاه شده می‌توان بعداً هر یک از آنها را سردفتر نمود که کار مردم لنگ نشود.