مجردصفت. [ م ُ ج َرْ رَ ص ِف َ ] ( ص مرکب ) که صفت مجردان دارد. که از تعلقات دنیوی قطع علاقه کرده. منقطع از علایق مادی : گدایی مجردصفت را که روزی سرش رفت جز پادشایی نیابی ولی پادشه را که یک لحظه از سر کله گم شود جز گدایی نیابی.خاقانی.ما مجردصفتان آینه روی توایم همه عریان بدنان دلشده کوی توایم.؟
معنی کلمه مجرد صفت در فرهنگ فارسی
کسی که بصفت مجرد متصف باشد : ما مجرد صفتان آین. روی توایم همه عریان بدنان دلشد. کوی توایم . ( گل کشتی )