محال به

معنی کلمه محال به در لغت نامه دهخدا

محال به. [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] ( ع ص مرکب ) آنچه که موضوع حواله واقع میشود.، ( محالبة ) محالبة. [ م ُ ل َ ب َ ] ( ع مص ) یاری دادن کسی را در شیر دوشیدن. ( منتهی الارب ). معاونة. ( تاج المصادر بیهقی ). || حلب [ ح َ/ ح َ ل َ ]. احتلاب. حِلاب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه محال به در فرهنگ فارسی

آنچه که موضوع حواله واقع می شود

جملاتی از کاربرد کلمه محال به

بود محال مرا داشتن امید محال به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
آخرین تماس از گروه کوهنوردی در تاریخ ۲۹ تیر ساعت ۱۹:۳۰ به وقت محلی برقرار شد. آیدین بزرگی در این تماس اعلام کرد که تغییر محل داده‌اند و ارتفاع آن‌ها ۳۵۰۰ متر است. امری که با توجه به محل اولیه گم شدن کوهنوردان محال به نظر می‌رسید. در تاریخ ۳۰ تیر هلیکوپتر در نزدیکی منطقه گم شدن کوهنوردان پرواز و عکس‌برداری کرد. در بررسی عکس‌های به دست آمده از پرواز دو نقطه مشکوک تعیین شد، ولی نتیجه‌ای در برنداشت. در تاریخ ۳۱ تیر مختصات کوهنوردان از طریق دستگاه جی‌پی‌اس ماهواره‌ای آن‌ها به دست آمد؛ ولی با توجه به بدی آب هوای منطقه پرواز انجام نشد.
موفقیت زنان در جوامع نه تنها سبب سودهای اقتصادی می‌شود بلکه منافع اجتماعی و فرهنگی هم ایجاد می‌نماید در جهان کنونی که قدرت رقابت، عاملی تعیین‌کننده برای حضور کشورها در عرصه جهانی به‌شمار می‌رود دستیابی به توسعه پایدار بدون بهره‌گیری از شایستگی‌ها و توانمندی‌های زنان محال به نظر می‌رسد.