بر در نشسته
معنی کلمه بر در نشسته در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بر در نشسته
چون بدید آن شاه ما بر در نشسته بندگان وان در از شکلی که نومیدی دهد مشتاق را
راز درون آینه بر در نشسته است باید چو حلقه کرد ز بیرونش انتخاب
بر در نشسته دید مرا پرده بر فگند بر ره فتاده یافت مرا خوار برگرفت
ولی فصیحی بر در نشسته منتظرست که کی دهندش در حضرت تو رخصت بار
تا رفته ام ز بزم تو بر در نشسته ام بیتاب شوق بر در صلح اینچنین زند
بر در نشسته بودم،در انتظار رویش فیض جمال جانان از بام و در درآمد