باوجدان

معنی کلمه باوجدان در لغت نامه دهخدا

باوجدان. [ وِ / وُ ] ( ص مرکب ) کسی که وجدان دارد. باشرف. شرافتمند. و رجوع به وجدان شود.

معنی کلمه باوجدان در فرهنگ فارسی

که وجدان دارد

جملاتی از کاربرد کلمه باوجدان

آقای پورعلیزاده کارمند سادهٔ عیالوارِ باوجدانی است که حاضر نشده رشوه‌ای ده‌هزار برابر مزد ماهانه‌اش را در ازای یک کار بی‌دردسر بگیرد. به ناچار فریفتن او را، که به مرض «پارسایی از درجه پنج» مبتلاست، شیطان خود وارد زندگیش می‌شود.
گشت ز افکار مرد باوجدان مرد دین از عقیده روگردان
همگنان وی او را یکی از درستکارترین، موشکاف‌ترین، باوجدان‌ترین و آگاه‌ترین مدیران امور مالی نسل خود می‌دانستند.