با هم آمدن

معنی کلمه با هم آمدن در لغت نامه دهخدا

( باهم آمدن ) باهم آمدن. [ هََ م َ دَ ] ( مص مرکب ) همراه آمدن. معاً آمدن. به اتفاق هم آمدن. ( ناظم الاطباء ). انضمام. تقلص. احلاب. ( تاج المصادر بیهقی ). در صحبت یکدیگر فرارسیدن. || متحد شدن. به یک جا جمع شدن :
نبینی که چون باهم آیند مور
ز شیران جنگی برآرند شور.سعدی ( گلستان ).

معنی کلمه با هم آمدن در فرهنگ فارسی

( باهم آمدن ) ( مصدر )به اتفاق یکدیگر آمدن معا آمدن.

معنی کلمه با هم آمدن در ویکی واژه

باهم‌آمدن
(قدیم): به هم آمدن. او همچون گل ز خندیدن لبت باهم نمی‌آید/ روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم. «سعدی»

جملاتی از کاربرد کلمه با هم آمدن

هر دو با هم آمدند تا گلستان رفت و او را برد نزد دلستان